دوری

ساخت وبلاگ

مرا با دوری خود تا کجا ها کشاندی

کشان کشان تا مرز جنون دل راندی

غصه غم دوریت بود همدم لحظه هایم

چرا به زلف خوشم ، نغمه جدایی خواندی

به زمره تنهایی در آمدم دمی نزدم

به عمق وجودم ، یار ، به یادگاری ماندی

گفتی آوای قوی عاشق را در مرداب

شنیدم اما تو به روی خود تاب نیاوردی

ندانسته کردی دلم را هزینه آفتاب خودت

عاقبت مراد دلم را چه ناروا بر من دادی

من به هم صحبتی یار ریا کار ، نالانم

پس چرا سهمم بود زتو فقط سلامی

به سنگ یاد گاری ام بر سینه کوه خیال

مرام یکرنگی نبود ، اما بنوشته بود چند کلامی

ای آدمیان ، ای مردم سفر کرده روزگار

مگر شود ، دلق صوفی شهر به ناتوانی؟

صورت آدمی و دل ، چو گرگی درنده باشد

انگار نه انگار که خوب و بد دارد جوابی

هر آنچه که بود و هر آنچه که هست ، عافبت

دل عاشق ندارد هیچ کینه ز عشق نهانی

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 10:57&nbsp توسط سید حسین حسینی - حسام  | 

مهدی(ع )...
ما را در سایت مهدی(ع ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9hossein21100 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 6 خرداد 1403 ساعت: 12:35